امپریالیسم جهانی در قرن شانزدهم به صورت استعمارگری اروپا نمایانشد؛ اما بحث و بررسیهای مربوط به امپریالیسم به قرن نوزدهم بازمیگردد. سقوط سریع استعمار، سبب شد که کشورهای قدرتمند در جستوجوی راههای دیگری باشند که تسلط آنها بر دیگر جوامع را تامین کند.
گسترش امپراتوری غیررسمی به عنوان جانشینی برای حکومت استعماری رسمی و ایجاد مکانیسمهای جدید کنترل پس از جنگ جهانی دوم، به قدری غالب بود که سبب پیدایش اصطلاح “استعمارنو” شد. امپریالیسم اطلاعاتی مستقیماً با گسترش سرمایهداری آمریکا و صدور گسترده محصولات رسانهای و فناوری ارتباطات امریکایی به کشورهای در حال توسعه، مرتبط است.
شریانهای اطلاعاتی جهان در اختیار شرکتهای بزرگ غربی هستند. بدیهی است، سیاستگذاری و هدایت این مجراها با اهداف صاحبانشان هماهنگ است. سازمانهای امپریالیستی خبری با تبلیغ مفهوم “جهانی شدن”، زمینههای فکری و هویتی سبک زندگی غربی را در کشورهای جهان سوم پدید آورده و سلطه فرهنگی-اجتماعی (هژمون) خود را بر آنها را تثبیت میکنند.
نوآم چامسکی معتقد است آنچه در اخبار وسایل ارتباط جمعی امریکا وجود دارد، یک بازار هدایت شده خبری است، نه یک بازار آزاد خبری. تحقیقات کاپلان درباره رسانههای امریکایی به ویژه در امر پوشش دادن رویدادهای کشورهای در حال توسعه، از یک نارسایی عمومی در حجم، میدان و نوع خبرهای منتشر شده، حکایت داشت.
“امپریالیسم” از ریشه امپراتوری، به معنی تشکیل دادن حکومت است. در دیگر معانی هرگونه گسترش، توسعه ارضی و سلطه قوی بر ضعیف را در بر میگیرد. واژه امپریالیسم عموما بر استیلای سیاسی و استثمار اقتصادی اطلاق میشود. امپریالیسم به عنوان واژه منحصر به فرد برای مشخص کردن استیلای سیاسی به تاسیس امپراتوری نیز مرتبط دانسته میشود. برای نمونه؛ اتحاد جماهیر شورروی سابق را بخاطر سلطهاش بر اروپای شرقی میتوان به مثابه یک قدرت امپریالیستی به شمار آورد.۱
واژه امپریالیسم در ۱۸۹۰ در انگلستان رواج یافت. به زودی در زبانهای دیگر بکار گرفته شد و از آن برای بیان کشاکشهای قدرتهای اروپایی رقیب برای بهدست آوردن مستعمره و حوزه نفوذ در افریقا و دیگر قارهها استفاده شد. این کشاکشها که از ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۴ بر سیاست بینالمللی حاکم بود، سبب شد که این دوره «عصر امپریالیسم» نامیده شود. هم انگلیسیها و هم امپریالیستهای اروپای قارهای ادعا میکردند که هدفشان گسترش تمدن و رساندن دستاوردهای آن به مردمان دارای نژاد و فرهنگ پستتر است. اما در بنیاد این «احساس رسالت» برای تمامی بشریت ایمان به برتری نژادی، مادی، و فرهنگی نژادهای سفید وجود داشت. پس از جنگ جهانی اول، ایدئولوژی امپریالیسم در ایدئولوژیهای فاشیسم و نازیسم به کمال خود رسید.۲
بدنبال شروع روند استعمار زدایی پس از پایان جنگ جهانی دوم، واژه امپریالیسم بسط داده شد تا کشورهایی که از طریق کنترلهای اقتصادی و ترفندهای سیاسی بر دیگران مسلط میشوند را نیز در برگیرد. پس از تهاجم ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی، شماری از مفسران به امپراتوری امریکا نیز اشاره نمودهاند. در این مورد امپریالیسم به صورت تحقیر آمیزی بکار گرفته میشود. در حالی که شماری از مفسران ادعا دارند که ایالات متحده به عنوان یک قدرت امپریالیستی در تلاش است تا هنجارهای دموکراسی را به منطقه خاورمیانه ببرد ولی نظریه پردازانی نیز وجود دارند که جنگ عراق را به اعمال فشار صنایع نفتی ایالات متحده نسبت میدهند.۳
انواع امپریالیسم
گالتونگ بر مبنای نوع رابطه بین امپریالیسم و کشور توسعهنیافته و به تعبیری بین “مرکز” و “پیرامون” پنج نوع امپریالیسم را از یکدیگر تفکیک میکند:
• نظامی: تولید ابزارهای مخرب نظامی در مرکز و عدم تولید آن در پیرامون.
• ارتباطی: بهطور گسترده در مرکز توسعه یافته، ولی در پیرامون توسعهنیافته است.
• سیاسی: وجود یک موقعیت تثبیتشده در مرکز و به تبع آن و بهطور نسبی در پیرامون.
• اقتصادی: ابزارهای تولید در کشورهای مرکز توسعه مییابند بدون اینکه این ابزارها در پیرامون توسعه یابند.
• فرهنگی: آموزش اعتماد به نفس و خوداتکایی در قالب برنامههای آموزشی در مرکز و آموزش احساس وابستگی و عدم اعتماد به نفس در پیرامون.
در این نوشتار رویکرد ما به مقوله فرهنگی-رسانهای «امپریالیسم» است؛ آنجا که سلطه جویی استعمارگران بر افکار عمومی مردم جهان سایه میافکند و با تهیه خوراک رسانهای ذائقه مردمان جهان را در راستای اهداف و برنامههای خود متمایل و راهبری میکند.
امپریالیسم فرهنگی
کاربرد قدرت سیاسی و اقتصادی برای پراکندن ارزشها و عادتهای فرهنگ متعلق به آن قدرت در میان مردمی دیگر و به زیان فرهنگ آن مردم. امپریالیسم فرهنگی میتواند یاری دهندهی امپریالیسم سیاسی و اقتصادی باشد. چنانکه، مثلاً فیلمهای امریکایی برای فراوردههای امریکایی تقاضا پدید میآورند.۴
امپریالیسم فرهنگی، به استفاده از قدرت سیاسی و اقتصادی، برای قبولاندن ارزشهای فرهنگی متعلق به قدرت استعمارگر در میان مردم جامعه هدف گفته میشود که بطور مستقیم فرهنگ آن جامعه را مورد یورش قرار میدهد. اهمیت مضاعف امپریالیسم فرهنگی از این جهت است که استعمارگران به وسیله آن پایههای تسلط سیاسی-اقتصادی را محکم کرده و حتی زمینههای اساسی آن را ایجاد میکنند. بدین وسیله که با ترویج فرهنگ خود، بهتدریج جامعه هدف را با خودبیگانگی روبهرو میکنند. ترویج کردن الگوها و راه و رسم زندگی مصرفی و تجملگرا و عقایدی که توجیهکننده ارزشهای فرهنگ تحمیلی باشند و نیز پرورش تحصیلکردگان وابسته، از شیوههای تحقق این امر است.
امپریالیسم فرهنگی جنبهای مهم از سیاست هایی است که دولت-ملتهای سرمایهداری پیشرفته، مانند امریکا و دولت-ملتهای اروپای غربی، به شکل نظاممند برای تامین منافع اقتصادی و سیاسی خود در رابطه با کشورهای کم تر توسعه یافته و ضعیف تر در “جهان سوم” اتخاذ میکنند. بنابراین امپریالیسم فرهنگی را میتوان به عنوان جزیی جدانشدنی از روندهای شناخته شده در راستای جهانی شدن در نظر گرفت. به واسطه امپریالیسم فرهنگی ارزشهای فرهنگی محلی از سوی ارزشهای فرهنگی مسلط غربی تهدید شده و در نهایت جایگزین میشوند.
امپریالیسم فرهنگی سابقهای طولانی دارد و خاستگاه آن به دوران امپراتوری روم بازمیگردد. ابزارهای امپریالیسم فرهنگی نیز گوناگون هستند. یکی از این ابزارها در دنیای امروز آموزش رهبران آینده و نخبگان حاکم در کشورهای فقیرتر در مدارس و دانشگاههای غربی است؛ جایی که ذهن آنها با دکترینها و اصول بازار آزاد اشباع میشود. با این حال تاثیر فیلمهای امریکایی، برنامههای تلویزیونی و برنامههای خبری بینالمللی، که رویکردی غربی را به مخاطبان جهانی عرضه میکنند فراگیرتر بوده است. مهمترین پیامد تمامی این روندها و دیگر جنبههای مرتبطِ جهانی شدن شکل گیری این تفکر بوده است که زبان انگلیسی امریکایی مهمترین زبان برای موفقیتهای تجاری، علمی و توسعه است. فرآیندهای مختلف امپریالیسم فرهنگی مسائل مهمی را در زمینه درک ما از فرهنگ مجازی پیش روی ما قرار میدهد.
موقعیت نهادیِ مسلط امریکا به عنوان کشوری که مسئول توسعه ابتدایی اینترنت بود آشکارا به این کشور مزیتی فرهنگی در برابر جوامع کم تر توسعه یافته داده است. زبان، شمایلها (آیکونها) و نمادهای شبکه جهانی وب عمدتا جهت گیری غربی (در واقع تا حد زیادی امریکای شمالی) دارند. در چنین بافتی، اینترنت را میتوان هم به عنوان فناوری رسانهای که توسط فرهنگ مسلط غربی شکل گرفته است و هم به عنوان تسهیلگر فرآیندهای جهانی شدن، همسو با هدفهای امپریالیسم فرهنگی، در نظر گرفت. با این حال در سالهای اخیر میتوان ظهور روندهای فرهنگی مقابلهای (مانند “ایندی میدیا” به عنوان رسانههای مستقل) را مشاهده کرد.۵
اهداف امپریالیسم فرهنگی
امپریالیسم فرهنگی میتواند یاریدهنده امپریالیسم سیاسی و اقتصادی باشد. چنانکه، فیلمهای امریکایی برای فراوردههای امریکایی تقاضا پدید میآورند. جیمز پتراس، استاد جامعهشناسی دانشگاه نیویورک معتقد است: امپریالیسم فرهنگی امریکا دو هدف مهم دارد: اقتصادی و سیاسی. هدف اقتصادی آن تسخیر بازارها برای کالاهای فرهنگی است، و هدف سیاسی آن برقراری سلطه از طریق شکل دادن به افکار عمومی است. وی میگوید: درصد فزایندهای از ثروتمندان امریکای شمالی ثروت خود را از رسانهها بهدست میآورند. امروزه در میان ثروتمندترین افراد امریکای شمالی، از هر پنج نفر یک نفر ثروت خود را از رسانهها کسب میکند. امپریالیسم فرهنگی، همچون یکی از منابع ثروت و نفوذ، در امریکا جایگزین تولید صنعتی شده است. [توکلی، نیره؛ جامعهشناسی صنعتی]
عناصر امپریالیسم فرهنگی
امپریالیسم فرهنگی، راهبرد خود را حول چند محور قرار داده است که در واقع پابرجایی مفهوم امپریالیسم فرهنگی در سازه و ساختار و در تحقق مصداق و بهعنوان راهکار، این محورها هستند که عبارتاند از:
۱- اخلاق مصرفگرایانه، {روح نامحسوس امپریالیسم فرهنگی} کشورهای غربی با راههای گوناگون فرهنگ خود را به جوامع جهان سوم تحمیل میکنند، زیرا با اشاعه فرهنگ غرب فروش کالاهای غربی در کشورهای در حال توسعه بالا میرود. گرچه فرهنگ غربی عناصر مثبت زیادی دارد که میتوان همچون اهرمهای توسعه آنها را بهکار گرفت دارای عناصری منفی نیز هست که توسعه انسانی در کشورهای جهان سوم را مخدوش و همچون عامل بازدارنده توسعه عمل میکند.
از ویژگیهای نفوذ فرهنگ غربی در جهان سوم ترویج “مصرفگرایینو” در این کشورهاست. مصرفگرایی نو بر مبنای ایجاد نیازهای کاذب است. نیاز کاذب مصرف انبوه را با خود به ارمغان میآورد. برای مصرف انبوه، باید کالای کمدوام تولید گردد. کالاهای کمدوام تولیدشده در کشورهای توسعهیافته به کشورهای جهان سوم سرازیر میشود و یا حتی در کشورهای در حال توسعه به مدد سرمایهداری وابسته تولید میشود. از سوی دیگر، وسایل ارتباط جمعی الگوهای مصرفگرایی افراطی را به مردم القا میکنند. با بالا رفتن میزان مصرف کاذب، سرمایههای مملکت به عوض عمل کردن در سرمایه تولیدی به صورت مصرفی تلف میشود و این بزرگترین مانع توسعه در این کشورهاست. [لهستاییزاده، عبدالعلی؛ جامعهشناسی توسعه]
۲- ترویج عقاید اباحیگرایانه و سرگرمی، {قالب محسوس امپریالیسم فرهنگی}؛ سعی رسانههای غرب برای تسلط فرهنگی بر دنیا، دو نمود محسوس دارد:
الف) ترویج اباحیگری و آزادی بیحد و حصر. نیل پستمن مینویسد: «تلویزیون امریکا رسالت خود را فقط در این میبیند که برنامههای سرگرمکننده تولید کند». [پستمن، نیل؛ زندگی در عیش مردن در خوشی، صادق طباطبایی]
ب) سرگرمی با وسایل ارتباطی و پیامهای سرگرم کننده. جیمز پتراس، استاد جامعهشناسی دانشگاه ایالتی نیویورک، معتقد است؛ امریکا صدور کالاهای فرهنگی سرگرمکننده را سودآورترین صنعت خود کرده است، به گونهای که این کالاها، رفتهرفته، جای صدور مصنوعات کارخانهای را میگیرد. [توکلی، نیره؛ جامعهشناسی صنعتی]
کلام پایانی
جهانیسازی و غربیسازی، نزدیکترین مفاهیم به مقوله امپریالیسم فرهنگی است؛ گرچه ابعاد فلسفی و اجتماعی امپریالیسم فرهنگی بحث و بررسیهای بیشتری میطلبد. در این نوشتار تلاش ما بر آن بود تا با تبیین امپریالیسم و معرفی اهداف و برنامههایش در حوزه فرهنگی به مخاطرات پیشروی جامعهمان اشاره کنیم، تا با توجه و برنامهریزی همهجانبه و کنشگری کلیه اعضای جامعه بهویژه نخبگان، بتوانیم در برابر این هجمه سهمگین صفآرایی کنیم. در پایان با اشاره به دو مفهوم بسیار مهم و مرتبط با “امپریالیسم فرهنگی” این نوشتار را به پایان میبریم.
۱- امپریالیسم فرهنگی و جهانیسازی؛ جهانیسازی گرچه بیشتر با ابعاد اقتصادی مورد مطالعه قرار میگیرد، اما به ملازمت جهانی شدن اقتصاد، فرهنگ نیز تغییراتی اساسی یافته که از الزامات همین توسعه اقتصادی جهانی است. توضیح اینکه «فرآیند واحدی در جهان در حال شکلگیری است به نام “جهانی شدن فرهنگ”، که در واقع بر اثر آن یک فرهنگ جهانی به وجود میآید. جامعهشاسان توسعه معتقدند که توسعه اقتصاد جهانی سرمایهداری و صنعتیشدن و نظام دیوانسالاری بینالمللی باعث به وجود آمدن این فرهنگ جهانی شده است. این فرهنگ ارزشهای سرمایهداری را ترویج میکند و بدون شک یک دسته از ارزشهای ملی و بومی را زیر ضربات خود خرد میکند. از اینرو، عاملی بازدارنده در توسعه درونزای جهان سوم است.
۲- امپریالیسم فرهنگی، غربیسازی و امریکاییسازی؛ امپریالیسم فرهنگی، همان غربیسازی و بالاخص امریکاییسازی است. از مفاهیم مرتبط با امپریالیسم فرهنگی، جهانی شدن است که در واقع بستر نظری و عملی امپریالیسم فرهنگی است. امروزه مسلم شده که لااقل یکی از معانی جهانی شدن، غربی کردن (Westernization) یا نوگرایی (Modernization) بهویژه به شکل امریکایی شده آن است.۶
با چنین پسزمینهای است که «غرب با برخورداری از نظام جهانی سرمایهداری به فرهنگی دست یافته که دارای خصلت گسترش و نفوذ شده است». در این معنا، جهانی شدن نوعی پویایی است که از طریق آن ساختارهای اجتماعی نوگرایی (سرمایهداری، عقلگرایی، صنعتگرایی، دیوانسالاری و غیره) در سراسر دنیا گسترش مییابند و به طور طبیعی فرهنگهای پیشین و خودمختار را نابود خواهد کرد.
کشورهای پیشرفته در رویارویی با فرهنگهای بومی کشورهای جهان سوم به دو شیوه عمل کردهاند: نخست، اشاعه این مطلب که فرهنگهای بومی معمولاً متحجر و سنتی است و از خصلتهای آن جلوگیری از پیشرفت و توسعه است و باید از بین برود و فرهنگهای تجددطلب غربی جانشین آن شود. دوم، با انواع تلاشها و با ابزار گوناگون به از بین بردن عناصر اصلی آن کوشیدهاند. و حال آنکه بسیاری از عناصر فرهنگ بومی وجود دارد که نهتنها ضدیتی با توسعه ندارد، بلکه عامل توسعه است. هرگونه تخریب عناصر فرهنگی مثبت در جهان سوم سدی در راه توسعه این جوامع است.
منابع
۱Hoffman، John ، A Glossary of Political Theory، Edinburgh: Edinburgh University Press، ۲۰۰۷. Pp ۸۱-۸۲.
۲ آشوری، داریوش؛ دانشنامه سیاسی؛ نشر مروارید؛ ص۳۷.
۳ هافمن، جان؛ امپریالیسم چیست؟؛ مترجم: نعمتی وروجنی، یعقوب.
۴ آشوری، داریوش؛ دانشنامه سیاسی؛ نشر مروارید؛ ص۲۷.
۵ بل، دیوید؛ مقاله امپریالیسم فرهنگی؛ مترجم: احمدی، محمد.
۶ ازکیا، مصطفی و غفاری، غلامرضا؛ جامعهشناسی توسعه، ص۲۴۴-۲۴۵.